loading...
پاتوق یو
hidden بازدید : 177 9 سال پیش نظرات (0)

وایل شب بود. دلشوره عجیبی تمام بدنم را فرا گرفته بود. بعد از اینکه راه افتادیم به اصرار مادرم یک سبد گل خریدیم. خدا خیر کسانی را بدهد که باعث و بانی این رسم و رسومهای آبکی شدند. آن زمانها صحرای خدا بود و تا دلت هم بخواهد گل! چند شاخه گل می کندن و کارشان راه می افتاد، ولی توی این دوره و زمونه حتی گل خریدن هم برای خودش مکافاتی دارد که نگو نپرس!!! قبل از اینکه وارد گلفروشی بشوی مثل «گل سرخ» سرحال و شادابی ولی وقتیکه قیمتها را می بینی قیافه ات عین «گل میمون» می شود.

بقیه مطلب را در ادامه مطلب تماشا کنید و لذت ببرید

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 382
  • کل نظرات : 10
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 31
  • آی پی امروز : 85
  • آی پی دیروز : 86
  • بازدید امروز : 285
  • باردید دیروز : 311
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,230
  • بازدید ماه : 4,792
  • بازدید سال : 40,084
  • بازدید کلی : 664,801